تازه های ادبی وسلامتی

متن مرتبط با «آرتین» در سایت تازه های ادبی وسلامتی نوشته شده است

آرتین پسر پاک و باوان جگرگوشه ایران است / دل ار مهرت نورزه بر چه ارزه ۱۰ آبان ۱۴۰۱ - ۲۰:۵۲ اخب

  • دلی که مهرِ آرتین و باوان را در خود نداشته باشد به چه می‌ارزد! گریبانی که از غمِ سرنوشتِ تلخِ آرتین و باوان چاک نشود، بر چه ارزد؟خبرگزاری تسنیم - باوان و آرتین؛ این دو چه فرقی با هم دارند؟! باوان همان جگرگوشه‌ای است که از داغِ مادرش می‌گریست و دلِ هر ایرانی برایش کباب شد. آرتین همان پسرکی است که هم‌چون معنای نامش پاک است. پسرکی که سرنوشتش اشک بر چشمانِ هر بیننده و شنونده‌ای جاری می‌کند. سال‌ها خواهد گذشت و ماجرای باوان و آرتین روایت خواهد شد. روایتی که آدمیانِ سال‌ها بعد هم متأثر خواهند شد.البته آنان که به این روایت‌ها صادقانه گریسته‌اند و خواهند گریست؛ نگاهِ انسانی دارند و خواهند داشت. شرح حالِ همه‌ی ما ایرانیان نسبت به سرنوشتِ این دو کودک شاید در دلِ این دوبیتی از باباطاهر نهفته است:دل ارمهرت نورزه بر چه ارزه / گِل است آندل که مهر تو نورزهگریبانی که از عشقت شود چاک / به یک عالم گریبان وابیرزهبه راستی دل ار مهرِ این کودکان نورزد، برچه ارزد؟ خراب شود آن دل که مهرِ این کودکان نورزد. چه گریبان‌ها که از سوگِ این کودکان چاک شد و چه مقدس‌اند آن گریبان‌های چاک شده... این مهرورزان برای هر کودک داغ‌دیده‌ای اندوهگین می‌شوند و هر کودکی برایشان عزیز است. آرتین و باوان چشم و چراغ‌های مردم ایران هستند.برخی اما برایشان فرق هست میانِ باوان و آرتین! برای آنان واقعیت‌ها زمانی معنا دارد که بتوانند از آن ابزاری بسازند؛ انسان اصلاً برایشان یعنی ابزار. ماجرای باوان و مادرش برای آنان، نه مرگِ یک مادر و ناله‌هایِ سوزناکِ دخترک؛ که فرصتی برای رسیدن به اهداف‌شان است. وقتی خبرِ مرگِ مادرِ باوان منتشر می‌شود؛ آنان البته ریاکارانه گریبان‌ها را چاک می‌کنند و خود را اندوهگین‌ترینِ مردمان نشان می‌دهند. و, ...ادامه مطلب

  • جزئیات شهادت خانواده آرتین / داماد خانواده سرایداران: این هفته عروسی خواهر آرتین بود/ آرتین می‌گوید

  • شهروند نوشت:برنامه‌ریزی‌هایشان برای عروسی بود، نه عزا؛ خرید می‌کردند تا هرچه زودتر به تهران بیایند. برای جشن و پایکوبی لحظه‌شماری می‌کردند، اما به جای آن، خون، مرگ و چیزی شبیه به میدان جنگ نصیب‌شان شد. گلوله ها به آنها امان نداد تا در کنار هم، آغاز زندگی مشترک دخترشان را جشن بگیرند. بعد از خرید بود که رفتند تا زیارتی هم از شاهچراغ داشته باشند. مسیر را تغییر دادند و به جای خانه، برای زیارت رفتند.جثه‌اش زیادی کوچک بود برای سینه سپر کردن در مقابل خانواده‌اش؛ پدرش را دید که فریاد می‌زد و سعی داشت از همسر و فرزندانش محافظت کند. ولی تیرباران امانش نداد. مادر غرق خون بود. برادرش دیگر صدایی نداشت تا در گریه و فریاد او را همراهی کند. نفس نمی‌کشیدند، هیچ‌کدام از عزیزانش؛ غریب و بی‌پناه در آن مهلکه ترسناک ماند. حالا دیگر هیچ‌کس نمی‌تواند او را آرام کند. حتی نمی‌توانند به او امید دهند. دیده است، آنچه را که نباید هیچ وقت می‌دید. کسی نمی‌تواند به او ثابت کند دوباره روزی می‌تواند با آرشام بازی کند، دست پدر را بگیرد و مادر را غرق بوسه کند. آرتین مانده با غصه‌ای تمام‌نشدنی. پسربچه پنج ساله‌ای که یک شبه بزرگ شد. داماد این خانواده که خودش هم هنوز شوکه است، در گفت‌وگویی با خبرنگار «شهروند» روایتی غم‌انگیز از خانواده سرایداران در آن شبمنحوس دارد:آرتین و خانواده‌اش آن شب برای رفتن به شاهچراغ برنامه‌ریزی کرده بودند؟نه اصلا قرار نبود به آنجا بروند. آنها رفته بودند خرید کنند. شاهچراغ وسط بازار است. احتمالا بعد از خرید، دل‌شان هوای زیارت کرده بود و به همین دلیل به آنجا رفتند. ما اصلا خبر نداشتیم که به آنجا رفته‌اند. اتفاقا به دلیل ناآرامی‌های اخیر به آنها تاکید کرده بودیم که زیاد بیرون نباشند. حتما , ...ادامه مطلب

  • برای آرتین/ من یک مادرم ،مشت گره می‌کنم از داغ آرتین!

  • من مادرم، یک مادر مسلمان ایرانی. مشت گره می‌کنم از داغ آرتین. صدا بلند می‌ کنم به دادخواهی برای آرتین. فریاد می‌کشم تا دنیا، درد آرتین را بشنود و چنگال خون‌چکان دشمنان، آرتین را ببیند. من مثل مادر آرتین، تا پای جان پای امنیت همه کودکان ایران می‌ایستم تا هر که وطن را مشوش و ناآرام و چندپاره می‌خواهد، بداند با مادران غیور ایرانی طرف است، مادرانی که در لالایی شبشان، قهرمان می‌پرورند.گروه زندگی؛ پرستو علی‌عسگر نجاد:مادرش چندهزاربار دست‌هایش را بوسیده؟ نمی‌دانم. پدرش چندصدبار با او کشتی گرفته و «قهرمان من» صدایش کرده؟ نمی‌دانم. برادرش چندده‌بار با او قایم‌باشک بازی کرده؟ نمی‌دانم. حالا دیگر مادرش نیست تا بگوید چندبار دست‌هایش را بوسیده. حالا دیگر پدرش نیست تا پرچم ایران را روی دوش پسر قهرمانش بگذارد.حالا دیگر برادرش نیست که سُک‌سُک کند. همه‌شان برای همیشه از چشم‌های چهارساله آرتین، دریغ شده‌اند. همه‌شان شهید شده‌اند.*چشم‌هایش...من مادرم. می‌دانم خیلی از بچه‌ها وقتی از دیدن غریبه‌ای مضطرب یا خجالتی می‌شوند، چهره فرومی‌برند در آغوش مادرشان. دیشب که آرتین روی تخت بیمارستان رو به دوربین خبرنگار گفت: «داشتیم سوار ماشین می‌شدیم که تفنگ زدن» و دیگر دلش نخواست حرف بزند، چشم‌های غمگینش را فرو برد میان ملحفه تخت بیمارستان. چادر خونی مادرش هنوز کف حرم احمدبن‌موسی علیه‌السلام افتاده بود. آرتین نمی‌دانست دیگر هرگز آغوش مادری نیست که به آن پناه ببرد.*آرتین یادش خواهد ماندآرتین که به کلاس اول برود، در کتاب فارسی‌اش خواهد خواند: «با این دو دست کوچکم، دست می‌برم پیش خدا». می‌گویند آدم‌ها از چهارسالگی به بعد، خاطراتشان را به یاد می‌آورند. آرتین به یاد خواهد آورد که پدر و مادرش برای زیارت به حرم , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها